هیئت امام رضا (ع)

محفل اگاهی و بصیرت



سایت هیئت عاشقان امام رضا(ع)

آخرین نظرات
نویسندگان

تقدیم به جانباز بسیجی ناصر قاسمی

سلام داداش می خوای بدونی کیم

ساده بگم فقط یه تخریب چی ام

تخریب ما آخر آبادیه 

ماحصلش امنیت،آزادیه

جمع شدید اینجا برای شنیدن

اما شنیده ها کجا و دیدن

ماقطره ایم و جبهه مثل دریا

جبهه کجا و شهدا،ما کجا

کارمون عشق بازی بود و السلام

عشق رو نمیشه بیاری تو کلام

هر کی باشه جای ما کم میاره

سخته کسی عشق رو زبون بیاره

صدتا اگه کنگره هم بزاریم

عشق رو نمیشه به زبون بیاریم

یادش بخیر میدون مین و معبر

گریه های شبونه توی سنگر

یادش بخیر شور ترانه و جنگ

بچه های یکدل و پاک و یه رنگ

تو چشمامون همیشه اشک نم بود

فاصله ما با خدا چه کم بود

وقتی می افتاد ماسوره سر لج

گیر وا میشد با یه دعای فرج

تو دل شب وقتی میخوردیم کمین

تیر می بارید از آسمون و زمین

تو دلای ما میرف واهمه

ما بودیم و توسل فاطمه

با همین اسم چه معجزه ها دیدیم

معنی اسمه دواها دیدیم

سیم چینه اونجا میشد انگار عصا

میدون مین دریا میشد ما موسی

براحتی گذشتیم از جون و تن

فقط برای حفظ دین و وطن

دستها قلم شد تا تو غم نگیری

الان تو دستهات تو قلم بگیری

این آقارو میبینی دست نداره

کوه پیش صبرش داره کم میاره

یکم بگی نگی حواس نداره

دستش رو تو معبری جا میزاره

اون رفیقش رفت دستشو  بیاره

یکدفعه دید ای بابا پا نداره

همینجا بود معبر به گیر خورده بود

عقلهای دنیایی دیگه مرده بود

نسیم عشق اومد و کار ردیف شد

با قدرت عشق نمیشه حریف شد

همونجا بود برای حفظ معبر

یکی باید می سوخت به پای لشگر

دست کرد توجیبش یه یل دلاور

تادر بیاره  قرآن یه دفتر

چند تا ورق لابه لای دفترش

رسید به عکس همسر و دخترش

عکس قشنگ دخترش رو بوسید

دختری که داشت به باباش میخندید

تو دفترش نوشت وصیتاشو

هی مینوشت و پاک میکرد چشاشو

برای همسرش برا دخترش

چند خطی هم نوشت برا مادرش

حرف حجاب زد برای خواهرش

قسم دادش به چادر مادرش

آخرش هم سلام رسوند به امام

امضا زد و زیرش نوشت والسلام

قرآن با دفتر با پلاک و زنجیر

داد به رفیقش گفت اینارو بگیر

یا علی گفت و مثل یک پهلون

آروم آروم رفت وسط های میدون

انا فتحنا لک فتحا مبین

وجب وجب پاک سازی می شد زمین

باذکر زیبای قشنگ حیدر

رفت تا جلو رسید به مین آخر

آخر معبر شده بود گیر کار

براش قفسشد یه هو سیم خاردار

با مین آخری که داشت ور میرفت

یه هو دیدم بال کبوتر شکست

تا که تن لشگر نبینه آزار

ناچار شد و خوابید روی سیم خاردار

داد زد برادرا بیاید رد بشید

سریع بیاید یالا که دشمن رسید

انگاری سجده کرده بود به تربت

یا که رفیقاش نکشند خجالت

یه لشگر از روی کبوتر گذشت

والله گریه داره این سرگذشت

چند ساعتی گذشت وقت سحر

الله اکبر می کشید یه لشگر

صبح شد ولی هنوز یکی خوابیده

رو سیم خاردار یه پیکر شهیده

لعنت به والمر با دلم چه ها کرد

چند تا رفیقمو ازم جدا کرد

اینا نبودن عزتی نداشتیم

راست حسینی ملتی نداشتیم

باید همیشه شکر بر خدا کرد

برای این دلاورا دعا کرد

دست و پای اینا بوسیدن داره

حرفهای جانبازا شنیدن داره

از جون گذشتن عافیت بمونه

تو کشور ما امنیت بمونه

نامردیه از شهدا جدا شیم

جانبازا رو، رو چشم نزاشته باشیم

باعلم و با عمل باید بکوشید

لباس خدمت و به تن بپوشید

نوبتی باشه نوبت شماهاس

رهبر امیدش به شما جوناس

بیاید به پای ولایت بمونیم

برا ظهور دعای فرج بخونیم

 

شاعر :حاج اسماعیل نصرآبادی