تحلیلى پیرامون عارف و عرفان
اگر عرفان را حالتى ملکوتى و حقیقتى روحانى و الهى بدانیم، چنان که بسیارى از بینایان و آگاهان و سالکان مسلک محبّت و عشق آن را حال مىدانند و از آن تعبیر به حالت عرفانى و آسمانى مىکنند، باید مایه و ریشه آن را در اعماق قلب و باطن جان و سرّ وجود جستجو کرد.
در این صورت، عرفان لطیفهاى است الهى و حقیقتى است فطرى که به صورت قوّه و استعداد در خزانه وجود انسان از جانب حضرت محبوب قرار داده شده که براى رسیدن به آن حالت باید معارف و اخلاق و مضامین ادعیه وارده از ائمه طاهرین علیهم السلام را با کمک قرآن و روایات پرورش داد، تا جایى که تمام آلودگىها از مملکت وجود آدمى رخت بر نهد و فرار را بر قرار ترجیح داده تا انسان مصداق حقیقى عارف شود.
و اگر آن را جزء مسائل نظرى و علمى به حساب بیاوریم، چنان که گروهى بر این عقیدهاند، باید آن علم را از اهلش اخذ کرد و با عمل به آن در باطن وجود خود حالت عرفانى به وجود آوریم «1».